امروز حدود ساعت12و نیم بود...تلفن خونه زنگ زد.آریان بود.گفت محمدرضا میای مدرسه من مدرسه م میخوام فیزیک بخونم برا امتحان بیا با هم بخونیم.منم که خراب رفاقت پا شدم سریع حاضر شدم رفتم مدرسه.آریان تو کلاس خودمون رو به پنجره نشسته بود داشت بیرونو نگاه میکرد...سلام کردم. گفت تو کی اومدی من دارم بیرونو نگاه میکنم تو اومدی بفهمم بترسونمت...بچه عاشقه دیگه چیکارش میشه کرد؟!منو ندیده بود که از اونجا رد شدم.
سرتونو درد نیارم نشستیم به قول خودمون با هم فیزیک خوندیم...حدود ساعت 2 و نیم بود هوا خیلی گرم.آریان گفت بیا بریم طبقه ی پایین کولر داره هوا خنکه.اومدیم پایین دیدیم کولرا خاموشه...
هیچکس تو مدرسه نیست...رسیدم جلوی در.دست انداختم که درو باز کنیم که بریم بیرون و اوج ماجرا اینجا بود که در مدرسه قفل بود!!یه ذره همدیگرو نگاه کردیم و طبق معمول زدیم زیر خنده... با اینکه میدونستیم بدبخت شدیم ولی داشتیم میخندیدیم.
شروع کردیم به گشت زدن تو مدرسه برای پیدا کردن یه راه فرار.اما دریغ از یه سوراخ به اندازه ی سوراخ ک...!!همه ی درا هم قفل بود.کلی تو مدرسه گشتیم.خیلی تشنه مون بود.رفتیم تو آبدار خونه و در یخچالو باز کردیم یه بطری آب درآوردیم که بخوریم.داشتیم آب میخوردیم که یه دفعه:
-تق!...صدای در اومد.گفتم آریان بدو بدبخت شدیم تو آبدارخونه بگیرنمون ک...مون گذاشتن!
آریان بطری رو پرت کرد تو یخچالو دوید بیرونو منم دنبالش...یه دفعه دیدم در بطری دست منه!
دوباره برگشتم تو آبدارخونه که دروشو بذارم سر جاش که دوباره همون صدا اومد...شاشیده بودیم به هیکل خودمون!! وقتی دقت کردیم فهمیدیم باد میزنه و در کلاسا رو میبنده و اینجوری صدا میده
واسه همین در همه ی کلاسارو بستیم.در همین گشت گذار تو مدرسه رسیدیم جلوی دفتر مقدم.در دفترش باز بود...گفتم آریان این دفترش بازه بیا بریم کرم بریزیم!!
آریان یه دفعه داد زد ممد این اینترنت داره!و پرید کامپیوترو روشن کرد طبق معمول اولین کاری که کرد این بود که بره تو سایت تراوین!داشت واسه خودش حال میکرد که یه دفعه یه صدا اومد.اینم نکرد حداقل مانیتورو خاموش کنه...کلا کاپیوترو از برق کشید!!اومدیم دیدیم دوباره صدای در بوده!!
کم نیاوردیم گفتم آریان روشن کن کامپیوترو میخوام همین الان خبرشو به بچه ها بدم.
نشستم پشت کامپیوتر و شروع کردم به نوشتن...آریان رفته بود دم در نگهبانی بده که اگه کسی اومد خبر بده...یه دفعه دیدم صدای کلید میاد و آریان داره میدوه به سمت من!کیف برداشتم با تمام سرعت دویدم بیرون که دیدم آریان نشسته داره میخنده.هرچی فحش بلد بودم کشیدم بهش. دوباره نشستم و شروع کردم به تایپ...بالاخره تموم شد..."انتشار" رو زدم.
5 ثانیه گذشت...جون مادرت اذیت نکن!...10 ثانیه...تورو قرآن،یا خدا،خواهش میکنم!...15 ثانیه...
هر چی نوشته بودم پرید!!!!!!
(آریان شاهد عینی این کارام بود:)از پشت کامپیوتر بلند شدم زدم تو سر خودم...افتادم رو دوتا زانوهام...با کف دستام کوبیدم به زمین.داشتم زمین و زمانو فحش میدادم.خوابیده بودم رو زمین داشت گریم در میومد.
یه دفعه یادم افتاد باشگاه دارم!ساعتو نگاه کردم.3 و 20 دقیقه بود.من ساعت 3 و 45 باید میرسیدم باشگاه اونم کجا حصارک!!
-آریان چیکار کنیم؟!
-نمیدونم بریم با بلندگوی مدرسه میرزکی رو صدا کنیم!!
-ول کن از پنجره ها داد میزنیم بیاد درو باز کنه...
بالاخره بعد از کلی داد بیداد اومد و وقتی مارو اونجا دید انگار که تو خونش دزد دیده!!هرچی بلد بود بارمون کرد!
با کلی خواهش تمنا اومد درو باز کرد و ما بالاخره از این محلکه(!)جان سالم به در بردیم!!
پ.ن:به خدا همش راست بود...هیچی از خودم زیاد نکردم.
اول! حیف که قصم داده بودی وگرنه میخواستم بنویسم.
خیلی حال داد. اینو نگفته یه دفعه دیگه هم دویدم سمت دفتر گرخیدی!!!!!
یه بار دیگه هم کوبیدم به شیشه!!!! خیلی حال داد!
خیلی باحال بود.مخصوصا استفاده کردن از کامپیوتر....
شما که رفتین مدرسه کسی شما رو ندیده بود؟
آریانو دیده بودن ولی فکر کردن رفته!
آفرین چه بچه های درس خونی
تابستونم به فکر فرا گیریه علم و دانش هستین
(به افتخارتون کف مرتب)
خیلی جالب بود
بعدم کی گفته همیشه نفر اول باید اعلام کنه که اول شده؟؟؟؟؟؟؟
سووووووووووووووم
نه آریان صفر شده داره میخونه که دوباره صفر نشه چون اگه صفر شه عقده ای میشه بعد معتاد میشه میفته تو جوب بعدشم خودکشی میکنه!!
خاک بر سرتون! ممد تو که اینقدر بی عرضه نبودی!
وقتی اعتصاب معلما بود از کجا در رفتیم بیرون؟ اون هم دیوار که میشه از روش رفت بالا و پرید بیرون...
تازه اون سمت(حیاط پایین) هم که دیوارش تازگیا ریخته! خب از اونجا میرفتید... من که در عجبم تو به عنوان رفیق همنشین من نتونستی فرار کنی از اونجا...
احمق بی شعور تو سالن مدرسه گیر افتاده بودیم نه تو حیاط!
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaay
kheili bahal bud
tabrik
be eftekharetun
منم وقت ندارم الان بخونم ولی سر فرصت حتما می خونم
تابستونو مدرسه؟!
ایول....کاشکی منم اونجا بودم
apam age khasti baghiasho bekhuni begu ramzo behet bedam
باحال بود رفیق..
ایول ، خوشم اومد ،
میگم خوبه آریان تو وضعیته نرمال نبوده ،
وگرنه ببین چیکارا میکرده ...
بدشم ، نهم !!!
کاش تا شب همون تو میموندید
hatman behetun kheili khosh gozashte katereye khubiye are tabestuna dars khundan kheili hal mide man tahala emtehan kardam!
میگم تو کار نکرده نذاشتی.مگه نه؟اینترنتش ای دی اس الی بود یا از همین لاک پشتی ها؟
ای دی اس ال بود!
باحال بود مخصوصاً اینکه از فرصت نهایت استفادرو کردین
آپیدم...
آخه یادش بخیر اولین بار که اومده بودیم مدرسمون (همون فرزانگان)واسه کلاسای تابستون با پانی رفتیم کلاسامونو ببینیم همینطوری باد میزد و دروپنجرها بهم می خوردن پانیم که ترسو والبته خودم ! تازه شب بود واسه نجوم اونم با چراغ قوه تا طبقه ی سوم !! اگه میدیدنمون با حضور کرمی (ناظم) الان دیگه وجود خارجی نداشتیم !!!!!
ممدی چرا اینقد دیر آپ کردی؟؟؟
خاک تو سرت آخه تو مدرسه آدم میتونه درس بخونه...؟
اسگل یعنی از توی سالن هم نمیتونستی بیای بیرون واقعا که خاک توسرت!!!
از بیت المال میخوای استفاده کنی همین میشه دیگه...
1.به آریان: "قسم"
2.خسته نباشید واقعا....حتما فردا فیزیکو خوب میده ها....شک نکن!
یعنی تو اون وضعیت حتماً باید وضعیتتو تایپ می کردی؟ زنده باد با این مدیریت بحرانت
الان خونه آریانم!! دو نفره هیکی هم خونه نیست!!
آریان همه رو تعریف کرد.من نبودم اصلا حال نداده که!!
آپم!
ساده‌اید لوح !!! راه نداشت تو کامپیوترش نمره دست‌کاری کنین ؟
نه بابا دفتر معاون پرورشی باز بود!
به سجاد : منظورت از "! دو نفره هیکی هم خونه نیست!!" چی بود؟ نه ، واقعا هدف از ذکر این موضوع چی بود؟؟؟
آپم
واسه همینه بود که اینقدر دیر آپ کردی؟
پس گیر افتاده بودین؟؟
اگه شب تا صب می موندین از این باحال ترم می شد.
آپم...
هی این رو من بگم که هادی رو ما برای نیم فصل به تو قرض دادیما...!
بعد اینکه اون یکی جنگنده مون هم اومد باید یارمون رو بهمون پس بدی فهمیدی؟؟
ممدی اون عکس ها رو از کدوم سایتها پیدا میکردی میذاشتی تو وب؟بعد از این فکر کنم منم باید عکس و اینجور چیزا بذارم تو وب برای سر پا نگه داشتنش!!!
4jok.com!!!
خیر از جوونیت ببینی ! پیرشی ! ایشالا damad شی! یه سری بزن ونظربده خدا خیرت بده ! اجرت با خدا!
آپیم
باحالی از خودت
وب جدیدم افتتاح شد . MoKhLess.blogsky.com
مخلصـــــم !!!
آپ ...
سلام
)
همون طور که قول داده بودم وب جدید زدم(داری تو دلت میگی به ت...مم ،نه؟
به هر حال...
خوشحال میشم سر بزنی!
آپم!
مرسده اینا نه , شیرین و پگاه.
من واقعا نمیدونم این دو تا چه فکری کردن که این وب بد بخت و پاک کردن.
نمیدونستم ننوشتن من انقدر مهم که اینا به خاطرش وبمونو حذف میکنن.
واییی دارم دیوونه میشم
عجب روزگاری شده ها...خب یکی دیگه درست کن!
تا حالا روانی دیدی.بچه های ما کلا همشون این شکلین.یکی از مدرسه یا وب بره بقیه هم دونبالش...
اعصابم از دستشون خرد و خاکشیره
خوب بود
بد نبود.