ای تو تنها خوب دنیا...بی تو من تنها ترینم...
با تو من مثل ستاره...بی تو من خاک زمینم
پ.ن:خدا من یه آشغالم باهات حرف دارم!!
پ.ن2:شاید بگید جو گیر شده...ولی به خاطر جو گیری نیست بد دلم گرفته نه به اون دلیلی که خیلیاتون فکرشو میکند.
برید دیس فرزانگان رو بخونید حالشو ببرید ولی قبلش یه نظر بدید و یا آیدی تونو بدید یا آدرس وبلاگ که یه جوری رمزشو بهتون بگم آخه شعرش تو ادامه مطلبه و رمز داره!!!
ضمنا فکر نکنید ما بیجنبه ایم...اینو نوشتیم دور هم باشیم!!
پ.ن:رمزشو به هر کسی نمیدم!بچه های سلطانی٬فرزانگان و چند نفر دیگه!
پ.ن:اونایی که شمارمو دارن s بدن رمزو براشون بفرستم.
بعدا نوشت:یادم رفت بگم ویرایش این شعر با آریان بوده.
امروز توسط یکی از دوستان وبلاگی(بهاره) به یه بازیه وبلاگی دعوت شدم.بازی اینجوریه که باید بنویسی اگه نامرئی بودی چیکار میکردی؟!
اگه نامرئی بودم راه میفتادم تو کوچه خیابون هی به ملت کرم می ریختم! راه میفتادم دنبال دوست دختر دوست پسرا دست یکیو میگرفتم میزدم تو سر اون یکی با هم دعواشون شه بهشون بخندم!!!
شاید شب میرفتم خونه ی ا.ن شیر گازو باز میکردم که تا صبح خفه شه دور هم لذت ببریم...آخ داشت یادم میرفت اول این کارو برا خونه ی ره.بر انجام میدم!
اگه نامرئی بودم می رفتم بازیگر فیلمای اکشن و جنگی میشدم حال میکردم واسه خودم!!(شاید غیر هم کلاسی هام کسی متوجه نشه!)
اگه نامرئی بودم بعد از یه ماه عشق و حال٬دعا میکردم که مرئی شم آخه وقتی نامرئی باشی نمیتونی با کسی رفیق شی و تنهایی و بدون رفیقا هم که زندگی اصلا حال نمیده...
امروز توسط یکی از دوستان وبلاگی(بهاره) به یه بازیه وبلاگی دعوت شدم
روز به روز که بیشتر و بیشتر با انسان ها آشنا می شوم...
سگ ها را بیشتر و بیشتر ستایش می کنم.
پ.ن:فلسفه ی خونم اومده بود پایین گفتم دوباره یه پست فلسفی بذارم دور هم باشیم!