دختر:می خوای اونجایی که آمپول زدمو نشونت بدم؟!
پسر(با غش و ضعف و کلی ذوق و شوق):آره عزیزم چرا که نه!!!
بعد از کلی قدم زدن تو کوچه پس کوچه ها...
دختر:اوناها...اونجاس...همون درمانگاه سر کوچه!!!
پ.ن:اسمش روشه دیگه همینجوری الکی نوشتم.حوصله م سر رفته بود گفتم یه چی نوشته باشم.ذهنتون هم خیلی منحرفه!!!
پ.ن۲:راستی ناشناس به دست سربازهای گمنام امام زمان شناسایی شد...
پ.ن۳:(خطاب به ناشناس شناسایی شده)تو مدرسه یه جوری قایم شو که من نبینمت و گرنه ایندفه دیگه این سوسول بازیارو میذارم کنار دیگه هم بدم نمیاد میگیرم همون وسط...
پ.ن۴:این پستو گذاشتم که به پایین نوشت ۲و۳ برسم.
با این که اصلا خوشم نمیاد ولی به دلایلی که تقریبا همه میدونید نظرا تاییدی بود.
ولی دیگه برام مهم نیست.به هر دو ورش که اومده نظر چرت و پرت گذاشته.بذار عقده هاش خالی شه.هر چند میدونم از بچه های کلاسه.
پ.ن:دیگه خودم داشت حالم از خودم به هم می خورد.
پ.ن۲:دیگه تاییدی نیست.
من یکی که حاضرم امتحان فیزیکی بدم اما امتحان فیزیک ندم!!!!
شما چطور؟!
پ.ن:ما که رفتیم شهریور...
بعدا نوشت:ترکوندم.بالای ۱۶ میشم.باورم نمیشه.خدایا یعنی دیگه لازم نیست شهریور برم مدرسه؟!
یه سری آدم بیشعور(مخصوصا تو که بی نام و نشون نظر میدی) پیدا میشن که فکر می کنن کارایی که دارن انجام میدن خیلی بامزه س و خیلی با نمکن.نمیدونن که با کاراشون فقط اعصاب بقیه رو خورد می کنن و بعد از یه مدت خودشون ضایع میشن.
با وجود این جور آدما فعلا میرم تو فاز بی جنبه بازی و نظرارو تاییدی میکنم تا هفتاد جای اون آدما(خودش میدونه منظورمو)بسوزه!!
پ.ن:نمی دونم چرا بعضیا انقدر زود باورن که با چهار تا نظر همه جور فکر درباره ی من کردن و هرچی دلشون خواست گفتن.