این دو روز مدرسه خیلی سخت گذشت ...
مخصوصا دیروز زنگ اول که با بچه ها رفتیم نماز خونه و با آهنگ خواننده ی محبوب عباس قادری (بزن دست قشنگه رو !!) بسی زیبا رقصیدیم !!
و همچنین دیروز زنگ دوم که با هادی از دیوار مدرسه پریدیم بیرون تا چهارراه طالقانی قدم زنان و در نهایت خونسردی رفتیم و به صورت خیلی پررو از در اصلی مدرسه برگشتیم تو !!
و همینطور دیروز زنگ سوم که تو حیاط با جواد نشستیم متالیکا گوش کردیم!!
و البته امروز زنگ اول که بازم سر خرو کج کردیم رفتیم تو نماز خونه. هادی کیس و کیبورد و موس آورد٬فرید مانیتور و بالاخره جواد اسپیکر و به کمک هم کامپیوترو آتیش کردن!!
بدتر ازون زنگ دوم بود که شیمی داشتیم و مجبور شدیم بریم سر کلاس و با کلی دردسر معلمو راضی کنیم درس نده و با بچه ها دور هم اسگل بازی در بیاریم بخندیم !!
و در آخر هم که زنگ سوم نیم ساعت سر کلاس ریاضی نشستیم و باز هم ولمون کردن!!
واقعا من نمیدونم ما چه جوری باید زیر این فشار های سخت و طاقت فرسا دووم بیاریم!
خدایا کمک کن در این امتحان سربلند و پیروز شویم!
چند روز پیش شیطان نامه ای به خدا نوشت که متنش این بود:
با سلام
خداوندا از آن جایی که دولت جمهو.ری اسلامی قدرت و استعداد خاصی در فریب اذهان عموم دارد این جانب تصمیم به استعفا از سمت خود گرفتم. لطفا با استعفای بنده موافقت بفرمایید!!
قربان شما
شیطان!
ضمنا دیروز خدا جواب شیطان رو به این صورت داد:
با سلام خدمت شیطان عزیز!
لازم است متذکر شوم که اختیارات اینجانب توسط ولا.یت فقیه سلب شده و متاسفانه از بنده کاری ساخته نیست!!!!
خداوند!
امشب یه حسیه که میخوام برم کچل کنم و ابروهامو بردارم و
فردا صبح برم مدرسه تف کنم تو صورت سلیمی و اسحاقی و،
بعدش برم بزنم شیشه مغازه ها رو بشکنم و فرار کنم و...
بعدش برم سی دی فروشی هارو به هم بریزم و...
میرم سر کوچه، یه بسته سیگار بخرم و دوتا ساندیس ۲۰۰تومنی با یه تیتاپ ۱۰۰تومنی...،
بعدش برم وایسم سر کوچه مدرسه دختروونه موس موس کنم یه دافی مخ کنم(!)...،
دستشو بگیرم بندازم تو تاکسی بریم بالا کوه و ............................(!) و بعدش بشینیم دوتایی سیگار بکشیم و اون تیتاپ صدی رو نصف کنیم، نصف مال من و نصف مال اون و هر کدوم یه ساندیس دستمون، بکشیم و بخوریم و از زندگی لذت ببریم!
تقریبا نزدیکای ساعت ۵ که هوا داره تاریک میشه و خورشید غروب میکنه بریم رو صخره و لب کوه وایسیم و با تمام قدرت با اون صدای خوشگلم که بعضی مواقع اوج میگیره ، با هم داااااد بزنیم به تخمممممممممممممممممممممم!!!(یکیش واسه خودم و یکیش رو هم واسه اون بحساب میاریم!)
آخر شب میام خونه، به جزوه فیزیک و عربی رو نگاه میکنم و میگم :
« به کوری چشم حسودا! »
بله خواستم به اطلاعتون برسونم که اینجانب با تیم منتخب ناحیه سه قهرمان مسابقات فوتسال استانی شدیم و پرچم ناحیه سه رو به همراه تیم راهنماییامون که اونا هم قهرمان استان شدن به شدت بردیم بالا!!! هر چند که قهرمانان واقعی شهدا هستند!!!!
۱- حیف ...!
۲- سپندار مذگان هم مبارک!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
Red beetlE:
آزمون سمپاد... تر تر! ریاضیش سخت بود... عربی که هیچی، فیزیک هم تقریبا گندیدیم، فقط هندسه رو خوب زدم... نزدیک 40-50 تا هم نزدم... به افتخارم!!!