آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

بچه های درس خون...

آدم واقعا لذت میبره وقتی این جوونای سالمو درس خونو می بینه...همین جوونان  که آینده ی این مملکتو میسازن دیگه!

سوتی...

سلام...اولا اعلام میکنم که از سفر برگشتم(نمیخواد بگید به ت....م!!)

یه هم باشگاهی دارم که خدای هر چی سوتیه...یعنی یه جورایی دست سجادو تو اون زمان که تازه از تبریز اومده بودنو از پشت دستبند زده...تو این مسافرتم با سوتیاش سنگ تموم گذاشت و دل هممونو شاد کرد...دیدم موضوعی نیست گفتم چندتا از سوتیاشو براتون بنویسم دور هم باشیم!!


1-یه تیشرت خوشگل تنش بود...بهش میگم از کجا خریدی؟! -تو هشتگرد پاساژ صدف هست بالاش یه پاساژه!!!

منظور:طبقه ی دومه پاساژ صدف!

2-تو اتوبوس بودیم داشتیم از بازی برمیگشتیم:یه بازیکنشون خیلی خوب بود...اونی که درشت بود،ریزه میزه بود!!!!

منظور:قد بلند و لاغر بود!

3-داشت نشونی مشخصات ظاهریه یه نفرو میداد:پسره بود چاق بود یکم لاغر بود!!!

منظور:یه خورده چاق بود!

4-هوا خیلی گرم بود:سرایط شختیه!!

منظور:یعنی خودت متوجه نشدی حتما من باید بگم؟!

5-داشتیم میرفتیم سمت زمین برا بازی:میخوایم تو تمن چمرین کنیم یا مسابقه بدیم!!!

منظور:تو چمن تمرین کنیم...

6-میخواست بپرسه المپیک دوره ی بعد کجاست؟!:بچه ها پکن دوره ی بعد کجاست؟!!

7-تو خیابون داشتیم قدم میزدیم یه دختره رد شد.سه چهار کیلو آرایش ریخته بود رو سرو کله ش!

یکی از بچه های بیجنبه برگشت گفت:وای این چقدر خوششگللله!!مرد اول داستان ما برگشت گفت:خفه شو بابا...پیرزن ده ساله هم انقدر آرایش کنه خوشگل میشه!!!!

8-البته سوتیاش فقط صوتی نیست و تصویری هم سوتی میده!:

رفته بودیم دریا...تو ساحل داریم لباس عوض میکنیم.دست کرده تو گوشش میگه :اَه تو سوراخ ک...م شن رفته!!!!


این سوتی هارو یک نفر و فقط در مدت 2 روز داد...سرعتش خیلی بالاس!!



پ.ن:و این است نتیجه ی بحران بی موضوعی!

سوال شرعی...

هفته ی پیش بود...نزدیک ساعت یک و رب.تلوزیون رو روشن کردم که اخبار ورزشی نگاه کنم.

هنوز پنج دقیقه مونده بود تا اخبار شروع شه.داشت یه برنامه نشون میداد که ملت چفت زنگ میزدن از یه آخو.ند چفت تر از خودشون سوالات شرعی می پرسیدن.

همینجوری جلوی تلوزیون دراز کشیدم تا اخبار شروع شه...گفتم یه حض معنوی هم برده باشیم!!

یارو زنگ زد یه سوال پرسید...واقعا اون لحظه نمیدونستم به سوالش بخندم یا گریه کنم.

مرتیکه چفت اسگل برگشته میگه:"سوالم درباره ی اهدای عضوه...میخواستم ببینم اگر کسی عضوشو اهدا کنه بعد اون شخصی که با دریافت عضو  زنده شده دچار معصیت بشه گناهش به پای اهدا کننده هم نوشته میشه؟!"

به خدا قسم تا پنج دقیقه داشتم تو دلم به یارو فحش خواهر و مادر میدادم!



پ.ن:اگر دلتون میخواد کارت اهدا عضو داشته باشید برید اینجا و ثبت نام کنید.

نماز باران...

مردم یه شهر که خیلی وقت بود رنگ بارون رو ندیده بودن تصمیم گرفتن به یکی از بیابونای شهرشون برن و نماز بارون بخونن که شاید بارون بیاد...

تو کل جمعیت اون شهر فقط یه پسر بچه ی 10 ساله از ته دلش به خدا ایمان داشت...فقط همون پسر بچه با خودش چتر آورده بود...



پ.ن:به جون خودم من بزرگ شم فیلسوفی چیزی میشم!!

افسوس...

افسوس...هر چه تلاش کردم مردم بفهمند٬فقط به من خندیدند(چارلی چاپلین)

پ.ن:همینجوری یه دفه ای یادش افتادم...!