آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آتش نشان

شلنگ به دست...!!

آخو.ند بالا منبر...!

هر تظاهراتی میشد و ملت میرفتن آقا با حسرت برمیگشت میگفت ملت ما ساندیس خورن...عشق ساندیس دارن...گدا گشنه ن!!

روز دانش آموزه و از مدرسه میخوان یه سریو ببرن تظاهرات:


-کجا داری میری؟!

-تظاهرات روز دانش آموزه

-میخوای بری؟!خیلی احمقی به خدا

-ممد تو هم اگه میدونستی چه کیک ساندیسی میدن میومدی...تازه موزم میدن

...


پ.ن:کلا فقط دیگرانو می بینیم...

پ.ن2:فکر میکردم قراره من بشم...فکر نمیکردم اینجوری ان بشم!!

پ.ن3:دیسک کمرمون که ول کرد ولی کمرم بدجوری قلنج کرده!!

پ.ن4:محسن یگانه-آسمون همیشه ابری نیست


خرابشده مون...!

سلام به همگی...

میدونم دیر شده ولی اصلا حسش نیست...

موضوع دارم، ولی چون میدونم کسی نیست که بخونه، هیچ انگیزه ای ندارم تایپش کنم...

میخواستم یه آپ درست حسابی بنویسم ولی یادم افتاد  یه سری عکسهامو هنوز نریختم تو کامپیوتر، پس فعلا بیخیال...

این روزا مثل خر داریم امتحان میدیم و اوضاع مدرسه از همه لحاظ خرابه...

کتابخونه رو بستن چون متصدی کتابخونه مون سیاسیه!!! بیچاره رو اخراج کردن ولی کتابخونه همچنان بسته س...

سایت مدرسه هم که از هوگر به اینور بسته س... هر وقت میریم مسؤولش در رو قلف(!) کرده نشسته داره دانلود میکنه! بهش میگیم چرا راه نمیدی میگه احتیاج به نظافت داره هنوز همه چی به هم ریخته س!!!

سر کلاس فیزیک نشستیم یهو بو گند فاضلاب پر میشه تو کلاس!!! آخر سر ناظم اومده میگه فاضلاب مدرستون کنار کلاس شماست، مشکل پیش اومده، پاشید برید بیرون! آخه کجای دنیا کلاس فیزیک بخاطر بوی فاضلاب تعطیل میشه؟!؟!؟!...

معلم ادبیاتمون داره درمورد سر هم نوشتن کلمات ترکیبی زر میزنه، میگه روان نویس باید جدا نوشته بشه، مصطفی پا شده با جدیت تمام میگه آقا خودنویس چی؟ اونم سر همه؟!...

و اینکه بدترین امتحان هندسه تاریخ بنام کلاس ما ثبت شد! نزدیک 21 نفر فقط یک یا دوتا سؤال از هفتا سؤالو حل کردن! و جالب اینجاس که اون هفت نفر بقیه همشون 5 تا 7 سؤال حل کردن! عارف (گنده ریاضیمونه) حل میکرد و اطرافیاش کپی میردن!

و اینکه از تقلب بگم واستون که یه امتحان عربی دادیم، 11 نفری که کنار هم نشسته بودیم همه 16 شدیم...! 

و دیگه اینکه یه جور زدم تو تخ./مای سینا که هنوز بعد یه هفته میگه بعضی مواقع درد میکنه! حالا جالبیش اینجاست که شوخی بود...! میخواستم بزنم در ک/ونش که دستم یه کم پایینتر رفت و تاااپسخرتش!...

و اینکه کاش یه کم حوصله داشتم تا واستون بازم بنویسم... ولی خیلی بی حوصله م... بهتره بشینم سریالمو نگا کنم!!!

فعلا...

دیسک کمر!

قضیه ی من شده قضیه ی همون دیسک کمری که هی می گیره ول میکنه...می گیره ول میکنه...می گیره ول میکنه...!!!

فرقش اینه که همه دوست دارن ول کنه دیگه نگیره ولی من دارم خدا خدا میکنم بگیره دیگه ول نکنه!




پ.ن:خودم کردم که لعنت بر خودم باد!

پ.ن۲:هر چه پیش آید خوش آید!!

پ.ن۳:خدایا آن ده که آن به!!!



اونموقع ها خرمون با 160تا میرفت هیچ، تازه لایی هم میکشید!

یادش بخیر...


این روزا معمولا اول پستا اینه و بعدش هم چندتا خاطره از مدرسه و دوستان...

چه بده که هیشکی نیست پستا رو بخونه... تا مدرسه ها شروع شد یهو همه رفتن...

هیچ انگیزه ای هم ندارم پست قشنگ بنویسیم... آخه کی بخونه؟

داشتم میگفتم دلم واسه هوای ابری اول صبح سرد تاریک پاییزی تو راه مدرسه تنگ شده...

یه یادش بخیر بگیم از خیلی قبلتر... اولین روز تحصیلی تو این مدرسه تیزهوشانمون (یعنی اینکه ما هم تیزهوش!)... اولین زنگ مدرسه نشسته بودم کنار جواد، شهریار پشتم بود و من اسگل هم تحت تاثیر دوم راهنمایی ها که با چه ذوق و شوقی به هم سلام میکردن و از خاطرات پارسالشون میگفتن، اصلا حواسم نبود که خب شهریار هم اولین روزشه که اومده تو این مدرسه... برگشتم گفتم: سلام... تو هم تو این مدرسه درس میخونی؟ این جا معلما چطورن؟ زنگ ورزشها چی؟ حال میده؟ اون هم هی میگفت که نمیدونم... با خودم میگفتم که چقدر خنگه(آخه اونموقع فحش دیگه ای بلد نبودم ولی الآن میتونم بگم ک/وون) همش میگه نمیدونم... اونموقع ها محمدرضا موهاشو با شونه صاف میکرد با ژل میچسبوند وسط کله ش... وااااای... چه دورانی بود اونموقع ها... اولین جلسه زنگ فارسی یه مثبت گرفتم، رفتم خونه با کلی ذوق و شوق رفتم به مامان جونم گفتم: مامانی... مامانی... یه مثبت کله گنده گرفتم!

اونموقع ها سینا با عارف دعوا میکرد ...

 من با عارف دعوا میکردم ...

ما با عارف دعوا میکردیم...

 اونموقع سینا قورباقه بود(دبیر ادبیاتمون گفته قورباغه رو اینجوری هم مینویسن)...

 اونموقع محمدرضا خز نبود...

 اونموقع درس نمیخوندم ... الآن درس نمیخونم...

اونموقع کمرم مستحکم بود مثل چنار!... الآن کمرم مستحکمه مثل فریور!

اونموقع موز ارزون بود...

اونموقع میرزکی ساندویچ درست نمیکرد، داداش مدیرمون ساندویچ درست میکرد... یادش بخیر چشماش خیلی باحال بود...

اونموقع سال اولی ها کله شون س/کسی نبود ولی الآن همشون کله سکسین!

اونموقع نمیدونستم وبلاگ چیه...

اونموقع میرفتم گوگل... الآن هم میرم گوگل...

اونموقع از وجود موهبتی تحت عنوان xnxx.com غافل بودم...

اونموقع پولام پس انداز میشد یهو کلی حال میکردم... ولی الآن چه پولی... چه کشکی... ای خدا بگادت احمدی نژاد...! که هم مارو گاییدی هم خدارو!

اونموقع زنگ هنر میرفتیم تو حیاط قاطی درختهای کاج... معلممون میخوابید یادش بخیر... 

اونموقع نمره 18 میگرفتم میگفتم دارم افت میکنم... الآن نمره بالا 12 بگیرم میگم خوبه دارم پیشرفت میکنم...!

اونموقع خدا دوستمون داشت چون سجاد نداشتیم! ولی هیشکی نفهمید چه موقع و چه گهی خوردیم که خدا این عذابو نازل کرد... اونموقع میرفتیم saji5000 شخصیت خودمون رو از انتخاب رز های سفید و قرمز میشناختیم...!

اونموقع عمه رؤوف جوون و خوش هیکل بود خیلی حال میداد...

اونموقع باباهامون پسر عمو بودن ولی الآن بابام پسرعموی بابابزرگشه...!

اونموقع مصطفی ریاضی رو 11 میگرفت ولی الآن... 

اونموقع اگه مسابقات میرفتی اردبیل، امکان داشت بخاری نباشه از سرما یخ بزنی...!

اونموقع ابی موهاش خوشگل بود...

اونموقع با چاووشی خیلی حال میکردم! ولی الآن جورابای بابامو نمیدم بکنه!

اونموقع ها celine dion رو نمیشناختم...!

اونموقع ها justin bieber هم یه پخی بود مثل خودمون ولی الآن یه پخیه بدتر از ما!

اونموقع ها شنبه ها زنگ چهارم که هیچ، زنگ پنجم میرفتم کلاس کامپیوتری که با من میشدیم 6نفر!

اونموقع ها...

(بالاییه مسأله خصوصی بود!)

اونموقع ها یه بار پولام گم شد دربست گرفتم تا خونه!!!

اونموقع ها یه هفته کلا با سرویس رفتم خونه ولی از اون به بعد الآن پنجمین ساله که خودم یه مسیرو میرم و میام... کل بنر ها و تابلوهای اطرافو حفظم! 

اونموقع ها آرزو ها داشتم...

اونموقع ها... ولی بسوزه پدر رفیق ناباب! اگه با این محمدرضا رفیق نبودم الآن شاگرد اول کلاس بودم! همیشه جلو پیشرفتهای منو میگیرفت و میگیره...!


اونموقع ها....


 



آقای سوتی...!

دارن با هم حرف میزنن...از قدیما میگن.یکیشون میگه یادش بخیر...دبستان فلان جا میرفتم (اسم مدرسه ش یادم نموند!)دومی میگه جدی میگی؟!منم همونجا می رفتم...

وبا جدیت تمام برگشته میگه:

راستی تو بچه بودی اسمت چی بود؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟




پ.ن:به جون خودم واقعا گفت!واقعا جدی گفت!!

پ.ن2:اینم از شاهکارای همون هم باشگاهیه سوتی منه که قبلا هم ذکر خیرش بود!!

پ.ن3:Arash ft Helena-broken angel